مرده ام؛ این نفس تازه من فلسفه دارد
روی پا بودن این برج کهن فلسفه دارد
عقربی را که خودش را زده، زود است ملامت
تیشه بر سر زدن سنگ شکن فلسفه دارد
دوستی با تو میسّر که نشد، نقشه کشیدم
با رفیقان شما دوست شدن فلسفه دارد
گفته بودند که در شهر شبی دیده شدی، حیف
و همین حیف خودش مطمئناً فلسفه دارد
آمدی بر سر قبرم، نشد از قبر درآیم
تازه فهمیده ام این بند کفن فلسفه دارد
کاظم بهمنی
دیگر اشعار :
نویسنده : علیرضا بابایی